ترانه‌ای از جیمز هتفیلد و لارس اولریش
ترجمه به فارسی: ناصر صارمی

در خاطرم، هیچ جولان می‌دهد
نمی‌دانم این خواب است یا بیداری!
اعماق وجودم در سیطره‌ی فریاد
این سکوت دهشتناک مرا به سکون وا داشته است

اینک که جنگ وجودم را به تمامیت به کام خود کشیده است
در عالم بیداری هیچ می‌بینم
از من هیچ مانده است
که جز درد چیز دیگری حقیقت ندارد

مرگ آرزویی است که برای رسیدن به آن نفسم را در سینه حبس می‌کنم
آه خدایا! از کابوس رهایم کن!

شاید زهدان مادرم قرارگاه بعدی است
جایی که زندگی تپش دارد و باید آن را حس کرد
اما به دورترها که نگاه می‌کنم
هیچ روزنه‌ای از روشنایی نمی‌بینم

وصل شده‌ام به لوله‌ای که زندگی سختی در آنها جاری است
درست مثل لحظه‌ی جنگ که زندگی در گروی پناه‌گرفتن در کنار تانک‌ها بود
از رنج زنده‌‏ماندن خلاصم کن

مرگ آرزویی است که نفسم را برای رسیدن به آن در سینه حبس می‌کنم
آه خدایا! از این کابوس رهایم کن!

اینک دنیا برای من تمام شده، برای من که فقط یک نفرم
آه ای خدا! برایم کاری بکن!

مرگ آرزویی است که نفسم را برای رسیدن به آن در سینه حبس می‌کنم
آه خدای من! از این کابوس رهایم کن!

تاریکی مرا در آغوش کشیده
تنها چیزی که می‌بینم تک‌تازی وحشت است
چگونه بمانم؟چگونه بمیرم!؟
در خویش گیر افتاده‌ام
در پیکرم زندانی شده‌ام

مین ضدنفر کار خودش را کرد
که نبینم
که چیزی نگویم
که نشنوم
که بی‌دست و بازو باشم
که راه نروم

[مین]

مرا با زندگی در جهنم رها کرد.

جیمز هتفیلد و لارس اولریش

James Hetfield and Lars Ulrich
جیمز هتفیلد و لارس اولریش