رابرت کِرک
مترجم شهریار صارمی
استعارهای از سول کریپکی کمک میکند تا روشن شود که ایدهی زامبی چگونه فیزیکالیسم را در معرض ابطال قرار میدهد(Kripke 1972/80, 153f.) . تصور کنید خدا درحال خلق جهان و مصمم به پدیدآوردن کل جهان فیزیکی است؛ همانطور که [خدا] جهان مطلقاً فیزیکی را خلق میکرد، آیا او میبایست اقدام بیشتری برای آگاهی درنظر میگرفت؟ پاسخِ بله برای این پرسش حاکی از آن است که آگاهی چیزی بهمراتب بیشتر از واقعیتهای مطلقاٌ فیزیکیای است که بهتنهایی می توانند عرضه شوند. اگر این تنها فرض درست ممکن باشد، متضمن آن است که خودآگاهی متکی بر حداقل قسمی کیفیات غیرفیزیکی است؛ کیفیاتی که امکان ندارد در جهان مطلقاً فیزیکی وجود داشته باشند، [چون] این [جهان،] یک جهان زامبی خواهد بود.
فیزیکالیستها، از سوی دیگر، خود را ملزم به پاسخ خیر کردند. آنها باید اظهار کنند که خداوند از طریق تثبیت فکتهای مطلقاً فیزیکی، هر عملی را که برای تثبیت فکتهای ذهنیِ پیرامون ارگانیزمها ضروری است انجام داد، و بدین سان، [فکتهایی] از جمله اندیشهها، احساسات، عواطف، و تجربهها ایجاد کرد. و اگر تثبیت فکتهای فیزیکی بهتنهایی برای تثبیت فکتهای ذهنی کافی است، آنگاه بهنظر میرسد که جهان زامبی «ناممکن» است.

با وجود این، کسی تأیید نمیکند که فیزیکالیسم عدمامکان زامبیها را درپی دارد. یک رأی این است که فیزیکالیستها بپذیرند جهانهای ممکنی وجود دارند که آنها کپیهایی دقیق از جهان ما در همهی جنبههای مطلقاً فیزیکی آن هستند، اما، همچنین، آنجا که آیتمهای غیرفیزیکی مانع ایجاد خودآگاهی میشوند، از تاثیر ویژگیهای فیزیکیای که موجب [ظهور] خودآگاهی در جهان ما میشوند، ممانعت میکنند. این استدلال به فیزیکالیستها اجازه میدهد که بهطور هماهنگ برامکانپذیری جهانهای زامبی صحه بگذارند(Leuenberger 2008). اگرچه این رویکرد با تداوم وضعیتهای آگاه_ که اینهمان با، یا تشکیلشده از، حالات فیزیکی یا کارکردی هستند_ آشکارا در تضاد است. پس این [مسئله] که فیزیکالیستها پیوسته میتوانند امکان موانع خودآگاهی را تصدیق کنند، روشن نیست.
در هر صورت،در اینجا چه نوعی از عدم امکان مطرح است؟ فیزیکالیستها بهدرستی نمیتوانند بگویند که زامبیها توسط قوانین طبیعت رد شدهاند، زیرا حتی دوالیستها هم تأیید میکنند که آنها، به این معنا، ناممکن هستند: و با ضرورت قانونشناختی است که فکتهای فیزیکی پیرامون ما آگاهی را با خود بهمیان میآورند. درنتیجه، فیزیکالیزم محتاج چیزی قویتر است.
دو نوع دیگر از ضرورت وجود دارد: متافیزیکی و منطقی. اکنون بسیاری از فلاسفه (تحت تأثیر ایدهی زامبی) باور دارند که نسبت فکتهای فیزیکی با آگاهی،همواره، به معنای کلی کلمه ، نمیتواند منطقی باشد. و بیشک بهنظر نمیرسد که طرح مفهومی فیزیک امکان روابط منطقی [بین] امر فیزیکال و امر تجربی یا فنومنال را فراهم کند(Kriegel 2011; Stoljar 2006).
اما، برخی استدلال میکنند که با این حال، زامبیها، درحقیقت، بههیچوجه تصورپذیر نیستند(Kirk 2005, 2008, 2013; Tye 2006)؛ رابرت کرک همچنین تایید میکند که اگرچه فکتهای فیزیکی حقیقتی را پیرامون احساس آگاهانهی پیشنی درپی ندارند، با این حال آنها با میانجی ضرورت منطقی این حقیقت را با خود بههمرا میآورند. هنوز، بسیاری از فیزیکالیستها تصور میکنند که آنچه عدمامکان زامبیها را تضمین میکند ضرورت متافیزیکی است. بهطور خاص، آنها بر این عقیدهاند که: وضعیتهای آگاهیِ فنومنال اینهمان[= در اتحاد با] وضعیتهای فیزیکی هستند، و همانطور که کریپکی استدلال میکند، این[وضغیتها] پسینیِ ضروری هستندMcLaughlin 2005, and for criticism, Stoljar 2000 بنگرید به)). اما اصطلاحات امکان و ضرورت لغزنده هستند. برای مثال بر سر اینکه آیا امکان فیزیکی و منطقی متمایزاند، اختلافنظر وجود دارد؛ وقتی که کریپکی از امکان «متافیزیکی» و «منطقی» مینویسد، بهنظر میرسد که این کلمات را مترادف بکار میبرد(Yablo 1999: 457n.) ، و برخی از «منطقی» استفاده میکنند جایی که دیگران «مفهومی» را ترجیح میدهندChalmers 1999: 477)).
بسیاری میاندیشند که اگر فکتهای فیزیکی بهواسطهی ضرورت متافیزیکی، آگاهی را درپی داشته باشند، آنگاه فیزیکالیستها میتوانند تأکید کنند که هرچند زامبیها از حیث متافیزیکی ناممکن هستند، آنها هنوز تصورپذیرند. خلاف آن، چالمرز استدلال میکند که تصورپذیری درواقع مستلزم امکان متافیزیکی است. اگر حق با اوست، پس نوع پرطرفدار فیزیکالیسم برخطاست. ظاهراً استدلال تصورپذیری برای امکان زامبیها در پی بررسی برخی مشکلاتی که ایدهی زامبی ایجاد میکند، نقطهای کانونی فراهم خواهد کرد.
منابع
Kripke, S., 1972/80, Naming and Necessity, Oxford: Blackwell. (Revised and enlarged version of ‘Naming and Necessity’, in Semantics of Natural Language, D. Davidson and G. Harman (eds.), Dordrecht: D. Reidel, 253–355.
Leuenberger, S., 2008, ‘Ceteris Absentibus Physicalism’, Oxford Studies in Metaphysics, Volume 4, D. Zimmerman (ed.), Oxford: Oxford University Press, 145–170.
Kriegel, U., 2011, Subjective Consciousness: a self-representational theory, Oxford: Oxford University Press.
Stoljar, D., 2000, ‘Physicalism and the Necessary a Posteriori’, Journal of Philosophy, 97: 33–54.
–––, 2001, ‘The Conceivability Argument and Two Conceptions of the Physical’, in Philosophical Perspectives, Volume 15, James E. Tomberlin (ed.), Oxford: Blackwell, 393–413.
–––, 2005, ‘Physicalism and Phenomenal Concepts’, Mind and Language, 20: 469–94.
–––, 2006, Ignorance and Imagination: The Epistemic Origin of the Problem of Consciousness, Oxford: Oxford University Press.
Chalmers, D. J., 1996, The Conscious Mind: In Search of a Fundamental Theory, New York and Oxford: Oxford University Press.
–––, 1999, ‘Materialism and the Metaphysics of Modality’, Philosophy and Phenomenological Research, 59: 475–496.
–––, 2002, ‘Does Conceivability Entail Possibility?’, in Gendler and Hawthorne 2002.
–––, 2003, ‘The Content and Epistemology of Phenomenal Belief’, in Q. Smith and A. Jokic (eds.), Consciousness: New Philosophical Perspectives, Oxford: Oxford University Press.
–––, 2007, ‘Phenomenal Concepts and the Explanatory Gap’, in T. Alter and S. Walter (eds.), Phenomenal Concepts and Phenomenal Knowledge, New York and Oxford: Oxford University Press, 167–94.
–––, 2010, ‘The Two-Dimensional Argument against Materialism’, in his The Character of Consciousness, New York and Oxford: Oxford University Press.
––– and F. Jackson, 2001, ‘Conceptual Analysis and Reductive Explanation’, Philosophical Review, 110: 315–61.
McLaughlin, B. P., 2005, ‘A Priori versus A Posteriori Physicalism’, in Philosophy-Science-Scientific Philosophy, Main Lectures and Colloquia of GAP 5, Fifth International Congress of the Society for Analytical Philosophy (C. Nimtz & A. Beckermann eds.), Mentis.
موفق باشید.