رابرت کِرک
مترجم شهریار صارمی

مقدمه

  در فلسفه، زامبی‌­ها موجوداتی خیالی هستند که برای وضوح‌بخشیدن به معضلاتی دربار‌‌ه‌ی «خودآگاهی»[۱] و نسبت‌­اش با «جهان فیزیکی»[۲] ابداع شده­‌اند. برخلاف موجودات درون فیلم­‌ها یا [جهان] جادوگری، آنها از حیث فیزیکی دقیقاً شبیه ما هستند، اما بدون تجربه­‌های آگاهانه: بر حسب تعریف، چیزی شبیه یک زامبی بودن وجود ندارد؛ با این حال، زامبی­‌ها درست مثل ما رفتار می­‌کنند، حتی بعضی[از آنها] وقت زیادی را صرف گفتگو درباره خودآگاهی می­‌کنند.
​   افراد کمی، اگر چنین افرادی وجود داشته باشند، تصور می‌­کنند که زامبی‌­ها واقعاً وجود دارند؛ اما بسیاری فکر می­‌کنند که آنها[=زامبی‌­ها] تنها «تصور­پذیر»اند[۳] و برخی [فکر می­‌کنند] که [وجودشان] «ممکن»[۴] است. به‌­نظر می‌­رسد که اگر به‌­واقع زامبی‌­ها ممکن باشند، آنگاه «فیزیکالیسم»[۵] کاذب و نوعی از «دوآلیسم»[۶] صادق است.

   برای بسیاری از فیلسوفان این موضوع بااهمیت‌­ترین [پرابلمِ] اید‌ه‌­ی زامبی است. اما، همچنین، این موضوع برای توجه دقیق به آن بسیار مهم است که سبب پرداختن به نظریه‌پردازی فلسفی درباب خودآگاهی و سویه‌­های(=جنبه) دیگر ذهن می‌­شود. همچنین، استفاده از ایده‌­ی زامبی علیه فیزیکالیسم سوالاتی کلی پیرامون نسبت‌­های بین «انگارپذیربودگی»[۷] ، «تصورپذیری» و «امکان»[۸] پدید می‌­آورد.
​ در نهایت، زامبی‌­ها معضلاتی معرفت‌­شناختی پدید می‌­­آورند: آنها معضله‌ی «اذهانِ دیگر» را به وضع اول خود بر می‌­گردانند.

زامبی‌­ها و فیزیکالیسم

ایده‌ی زامبی‌ها

   دکارت اعتقاد داشت که جانورانِ نا-انسان اُتامِتا[9] [یا ماشین] هستند: رفتارشان به‌تمامی فقط در چارچوب سازوکارهای فیزیکی تبیین‌پذیر است. با بررسی ایده‌ی ماشینی که مثل انسان عمل و نگاه می‌کند، (او استدلال می‌کرد) رفتار انسان نمی‌تواند در آن چارچوب تبیین شود.  او می‌اندیشید که دو چیز پرده از این راز برمی‌دارد: آن[=ناانسان] نمی‌توانست از زبان خلاقانه استفاده کند، و نمی‌توانست در موقعیت‌هایِ مختلفِ تصادفی رفتار غیرشفاهی مناسبی را ترتیب دهد(گفتار در روش پنجم). در نتیجه، از نظر او ماشین نمی‌توانست مثل یک انسان عمل کند. او با صرف آگاهی به تکنولوژی قرن هفدهم به این نتیجه رسید که توضیح رفتار انسان مستلزم چیزی ورای «امر فیزیکال» است_ذهنی غیرمادی، که در نتیجه‌ی تاثیر متقابل فرایندهایی در مغز با مابقی بدن حاصل می‌شود. (او استدلال‌هایی پیشینی برای این نتیجه سامان داد، که یکی از آنها تهیه دیدن استدلالی درباره تصورپذیری زامبی بود).

   اگر حق با دکارت باشد، ممکن نبود جهانی فیزیکی مثل جهان واقعی وجود داشته باشد، مگر اینکه فاقد چنین اذهانی نباشد: بدن انسان‌ها ممکن نبود به معنای واقعی کلمه کار کنند. اگر ما به‌طور ناگهانی اذهانِ بدن‌هایمان را ازدست می‌دادیم، احتمالاً می­توانستیم برای مدتی به راه‌رفتن خود ادامه دهیم: چه‌بسا قلبمان به تپیدن ادامه می‌داد، ممکن بود ما در زمان خواب نفس بکشیم و غذایمان هضم شود؛ ممکن بود قدم بزنیم و در حالت بی‌ذهنی به شکلی اشاره کنیم (دکارت در بخش “چهار پاسخ به اعتراضات” به این مسئله اشاره می‌کند).اما بدون یاری اذهان، رفتار مشخصاً نمی‌توانست ویژگی‌های انسانی خود را بروز دهد. بنابراین، با وجود این، دکارت  همه‌چیز را بدون شرح ایده‌ی زامبی‌ها به انجام رساند، و سوالی مبنی‌بر ممکن‌بودن‌شان برایش مطرح نشد. نزدیک‌ترین چیزبه این ایده، «اتومتا» بود که رفتارش بی‌گمان به‌عنوان ناانسان بازشناخته می‌شد.

   در قرن نوزدهم، دانشمندان این اندیشیه را آغاز کردند که علم فیزیک قادر به تبیین همه‌ی رخدادهای تبیین‌پذیر است. به‌نظر می‌رسید که هر معلول فیزیکی علتی فیزیکی دارد: یعنی جهان فیزیکی محدود به [قانون] علیت است.

   علم در حال رشد نوروفیزیولوژی[10] دامنه‌ی تحلیل خود را به تبیین‌هایی درباره رفتار انسان گسترش داد. اما اگر رفتار انسان از حیث فیزیکی تبیین‌پذیر است، خودآگاهی چگونه در این ماجرا جای می‌گیرد؟ یک پاسخ __ فیزیکالیزم(یا ماتریالیزم)__ است  که اصرار می‌ورزد که خودآگاهی تنها مستلزم فرایندهای فیزیکی است. اگرچه توجیه  پدیدار‌های آگاهی در حالت مفروضشان امری دشوار است، اما برخی از متفکران به این نتیجه رسیدند که باید پای چیزی غیر‌فیزیکی درمیان باشد. با توجه به انسداد علی فیزیکال، آنها مجبور به بیان این نتیجه شدند که خودآگاهی هیچ اثری بر جهان فیزیکی نمی­‌گذارد. از این منظر، انسان‌ها «ماشین‌های‌ آگاه» یا conscious automata هستند، همان‌طور که تی. اچ. هاکسلی[11] می‌گوید: همه‌ی رخدادهای فیزیکی، ازجمله رفتار انسان، در چارچوب فرایندهای فیزیکی تبیین‌پذیر هستند، و پدیدارهای آگاهی از حیث علی بی‌اثر و پیامد جانبی[یا اثر ثانوی] محسوب می‌شوند__اپی‌فنومنا[12](James 1890, Chapter 5).

   سرانجام روشن شد که تبیین ذکرشده این عقیده را درپی دارد  که ارگانیسم‌های صرفاً فیزیکی،‌ درست شبیه ما، می‌توانند وجود داشته باشند_ به‌استثا اینکه فاقد خودآگاهی هستند. جی. اف. استوت[13] استدلال می‌کند که اگر شبه‌پدیدارگرایی epiphenomenalism (رایج‌ترین نام برای نظریه ماشین آگاه) صادق است،

     باید بهراستی قابلقبول باشد که سرشت و جریان طبیعت میل دارد به گونهی دیگری باشد، درست همان گونه که اگر هیچ فرد تجربهکنندهای وجود نداشت، به گونها‌‌ی دیگر بود. بدن انسان ادای ساخت پلها و استفاده از آنها را درمیآورد، ادای استفاده از تلفنها و تلگرافها، نوشتن و خواندن کتابها، سخنرانی در پارلمان، استدلال کردن دربارهی ماتریالیزم، و غیره. شکی نمیتوان داشت که این امر  فی باد نظر(prima facie) برای عقل سلیم باورنکردنی است(138f.).

جی. اف. استوت

   آنچه استوت در اینجا شرح می‌دهد و prima facie را باورنکردنی اعلان می‌کند، تصویر یک جهانِ زامبی است: جهانی یک‌پارچه که فرایندهای فیزیکی آن تحت سیطره‌ی اصل علیت محصور شده اند (او مثل اپی‌فنومنالیست‌ها حمله‌ ‌کرد و بازایستاد)، مگر جایی که تجربیات آگاهانه وجود ندارد.

   ایده‌های مشابهی در بحث‌های فیزیکالیسم دهه‌ی 1970 رایج بود. به‌‌عنوانِ مثالِ نقض برای نظریه‌ی اینهمانی روان‌-تنی[14] یک «آدم مصنوعی» وجود دارد که «وضعیت‌های ذهنی‌اش دقیقاً شبیه ما انسان‌ها در ویژگی‌های فیزیوشیمیایی‌» بود، اما  او هیچ دردی  را احساس نمی‌کرد و هیج رنگی را نمی‌دید(Campbell 1970).  ادعا شد که زامبی‌‌ها به‌طور‌کلی مثال نقضی برای فیزیکالیزم هستند، و استدلال‌هایی برای پشتیبانی از این شهود که زامبی‌ها «ممکن» هستند، اندیشیده شد.(کرک 1974a, 1974b: او استدلال کرد که فیزیکالیزم به اصل استلزام اختصاص می‌یابد، که بدین طریق، حقایق صرفاٌ فیزیکی درباره‌ی جهان از طریق ضرورت منطقی و عقلی، حقایق ذهنی را ناگزیر می‌سازند).

   انواع دیگری از سیستم‌ها درنظر گرفته شدند که در آنها زامبی‌ها مثل انسان‌ها رفتار می‌کنند، یا حتی از نظر کارکردی مانند انسان‌ها هستند، اما برخلاف ما فاقد کیفیات ذهنی یا کوالیا (qualia) هستند(Block 1980a, 1980b, 1981; Shoemaker 1975, 1981).  کیفیات ذهنی ویژگی‌هایی[اعراض] هستند که از طریق آنها ما براساس آنچه آنها شبیه‌اش هستند، تجربیات را طبقه‌بندی می‌کنیم:  برای مثال، چیزی شبیه بوی بودادنِ دانه‌ی قهوه. حتی فیزیکالیست‌ها می‌توانند دائماً این اصطلاح را به‌کاربرند، اگرچه بر‌خلاف دوالیست‌ها، آنها کیفیات ذهنی را فیزیکی‌ در نظر می‌گیرند. بیشترین استفاده‌ی سیستماتیک از ایده‌ زامبی ضد فیزیکالیست‌ها توسط دیوید چالمرز[15] صورت گرفت، که در ادامه نوشته‌هایش  بررسی خواهد شد.

   اگر بناست که زامبی‌ها مثال‌های نقضی برای فیزیکالیزم باشند، این برای آنها کافی نیست که از حیث کارکردی و رفتاری شبیه انسان‌های عادی باشند: بسیاری از فیزیکالیست‌‌ها تصدیق می‌کنند که فرآیندهای رفتاری و کارکردی ما ممکن است فاقد کیفیات ذهنی باشند.

   زامبی‌ها باید در همه‌ی جنبه‌های فیزیکی شبیه به انسان باشند. آنها باید ویژگی‌های فیزیکی‌ای که فیزیکالیست‌ها فرض می‌کنند ما داریم داشته باشند. این الزام آنها را در معرض بستارِ علّی فیزیکال قرار می‌دهد، به همین علت، فقدان خودآگاهی برای فیزیکالیزم یک چالش است. درعوض، اگر بنا بود که آنها به‌عنوان موجوداتی تصور شوند که رفتارشان نمی‌تواست از حیث فیزیکی تبیین شود، فیزیکالیست‌ها بر سر این ایده خود را به زحمت نمی­انداختند. ادله‌ی بسیاری وجود دارد، همانطور که اپی‌فنومنالیست‌ها اعتقاد دارند، حرکات ما درحقیقت از حیث فیزیکی تبیین‌پذیر هستند.

 ​  فرض معمول این است که، درواقع، هیچ‌یک از ما زامبی نیستیم، و زامبی‌ها نمی‌توانند در جهان ما وجود داشته باشند. هرچند، پرسش بنیادی این  نیست که آیا زامبی‌ها می‌توانند در جهان ما وجود داشته باشند یا نه، بلکه این است که آیا آنها، یا جهان زامبی (که گاهی ایده‌ی مناسب‌تری است) به معنای کلی آن ممکن(امکان‌پذیر) است یا خیر.

پانویس‌ها

1. consciousness
2. physical world
3. conceivable
4. possible
5. physicalism
6. Dualism
7. imaginability
8. possibility
9. automata
10. neurophysiology
11. T. H. Huxley
12. epiphenomena
13. G. F. Stout
14. psychophysical
15. David Chalmers

منابع

Descartes, R., Discourse on the Method; The Objections and Replies, in The Philosophical Writings Of Descartes, 3 vols., translated by J. Cottingham, R. Stoothoff, and D. Murdoch (volume 3, including A. Kenny), Cambridge: Cambridge University Press, 1988.
James, W., 1890, The Principles of Psychology, New York: Dover (originally published by Holt).
Stout, G. F., 1931, Mind and Matter, Cambridge: Cambridge University Press.
Campbell, K., 1970, Body and Mind, London: Macmillan.
Kirk, R., 1974a, ‘Sentience and Behaviour’, Mind, 83: 43–60.
–––, 1974b, ‘Zombies v. Materialists’, Proceedings of the Aristotelian Society, 48 (Supplementary).
Block, N., 1980a, ‘Troubles with Functionalism’, in Readings in the Philosophy of Psychology, Volume 1, Ned Block (ed.), Cambridge, MA: Harvard University Press, 268–305.
–––, 1980b, ‘Are Absent Qualia Impossible?’ Philosophical Review, 89: 257–274.
–––, 1981, ‘Psychologism and Behaviorism’, Philosophical Review, 90: 5–43.
Shoemaker, S., 1975, ‘Functionalism and Qualia’, Philosophical Studies, 27: 291–315.
–––, 1999, ‘On David Chalmers’s The Conscious Mind,’ Philosophy and Phenomenological Research, 59: 439–444.
Kirk, Robert. “Zombies.” (2003).